اندیشه پاک با نگاه برهنه
سئوال اینست که ارتباط ما با دنیا چیست ؟
آنچه مسلم است من وجود دارم و خداوند میفرماید از روح خودم در او دمیدم . پس روح من محدود نیست و با اختیار میتواند تا پست ترین یا والاترین منزلت را داشته باشد .
از طرفی سفارش به خدمت به خلق را موکد از رسول خدا میشنویم و همچنین انجام تمام امور برای خدا و نه خود .
یکی از مراتب پست روح اینست که به منیت آدم در آید .
آیا از خود پرسیده اید که چه واقعیتی در پس پرده است که شخصی خود را ( روح خود را ) محدود به یک فرد روستایی با دنیای کوچک میداند و شخصی خود را رهبر یا رییس جمهور با وسعت یک کشور وبا دنیای وسیعتر
و شخصی خود را عارف و به وسعت تمام عالمین .
برخورد این سه با دنیا مشابه نیست . دنیای کدامیک واقعی است ؟
سئوال اینست که اگرمن محدود به این جسم هستم باید برای خودم کار کنم چرا خالق من غیر از اینرا از من می خواهد ؟
چرا فردی از دنیا میرود به سختی 10 نفر برای خاکسپاری او جمع میشوند و برای فرد دیگر ابراز همدردی از مرز کشور هم میگذرد .
از طرفی خدا می فرماید لا اله الا الله بگو و همه کارها از نیت تا عمل برای خدا باشد و از طرفی میگوید خدا بی نیاز است الله الصمد
انا لله و انا الیه رجعون
ما از خداییم و به او برمی گردیم
باطن موضوع اینست که هر آنچه برای خدا انجام شود برای من که از خدایم ( محدود نیستم ) محسوب میشود و اگر برای غیر او باشد حتی برای نفس، سودش محدود به نیت میشود و برای من بالا نمیرود .
بسیار شنید ه ایم که می گویند عمل بالا می رود یعنی چه ؟
افکار و گفتار و اعمالی از انسان هستند که درجه و مرتبه او را بالا میبرند و بر دنیا های او تاثیر می گذارند و افکار و گفتار و اعمالی هستند که نفع ظاهر ی در دنیای فانی دارند و مثل پاداش هزینه شده و تمام میشوند .
و برخی افکار و گفتار و اعمال هم درجه انسان را پایین میبرند و بر دنیاهای او تاثیر میگذارند .
دسته اول گروهی هستند که برای خود باطنی ( خدا ) در طول خود ظاهری انجام شود که تمام خیر ها و ثوابها و خوبی ها در این گروه است
دسته دوم گروهی است که برای خود ظاهری انجام شود که تمام کارهای دنیوی در این گروه است .
دسته سوم گروهی است که برای خود ظاهری در تضاد با خود واقعی انجام شود که تمام معصیت ها و حرامها و ظلم ها و بدی ها در این گروه قرار دارد .
بار الها توفیق ده تا انا لله را هرگز از یاد نبریم و همواره متوجه خود واقعی (باطنی ) باشیم نه خود ظاهری .
روزی حضرت عیسی(ع) همراه حواریون (شاگردانش) از شهری می گذشته که اشیاء قیمتی توجه یارانشو جلب میکه تا اینکه به هم پیشنهاد میدن که بیشتر جستجو کنن تا شایدگنج بیشتری پیدا کردن!
حضرت عیسی فرمود: شما به جستجویتان بروید اما من داخل شهر میروم تا در آنجا به دنبال گنج بگردم . در شهر با پسری آشنا شد که تنگدست بود و زیرک و با فراست اما فقیر و عاشق دختر پادشاه و روی رفتن خواستگاری دختر پادشاه رو هم نداشت!
حضرت عیسی به او گفت: فردا به قصر برو و به درباریان اعلان کن که به خواستگاری دختر پادشاه آمده ام
جوان هم همین کارو کرد اما همه مسخره اش کردن؛ درباریان به اون جوان گفتند : برو با جواهرات و یاقوت برگرد ؛آن وقت دختر را به تو میدهیم .
جوان برگشت نزد حضرت عیسی و گفت : ای پیامبر خدا ، به گمانم با این کار خود رامضحکه درباریان ساخته ام. حضرت عیسی لبخندی زد و فرمود: صبور باش جوان ، برو و هر چقدر میتوانی سنگ و کلوخ بردار و بیاور؛ ساعتی بعد جوان به خانه آمدو حضرت عیسی فرمود: اکنون این سنگها به اراده خداوند به جواهرات تبدیل شده و آنها را فردا برای پادشاه ببر
فردای آن روز جوان با جواهرات به قصر رفت و پادشاه در حالی که با تعجب نگاه میکرد ؛ گفت: برو و گوهر بیشتری با خود بیاور!
جوان اندوهگین نزد حضرت بازگشت و ایشان دوباره همون پیشنهاد رو دادن.
جوان دوباره جواهر بردو و پادشاه ازین کار جوان مات و مبهوت مونده و جویای حقیقت شد. وقتی نام عیسی بن مریم (س)رو از زبان جوان شنید ؛ دخترشو به خاطر احترام به پیامبر خدا به عقد آن جوان درآورد و تموم تخت پادشاه یشو به اون داد.
روزها گذشت و ماموریت حضرت عیسی تموم شد ؛ جوان برای وداع نزد پیامبر خدا رفت و از حضرت پرسید؛ تو که توانایی داری و مرا از تنگدستی اسف باری به چنین تخت باشکوهی رساندی پس خود چراازین موقعیت بهره نمی جویی؟
عیسی(ع) پاسخ داد:
دانشمند الهی و هر کس که از پستی و فنای امور دنیوی با خبر است هرگز به چنین امور سطحی تن در نخواهد داد؛ من در مقام قرب خداوند به چنان لذت معنوی دست یافته ام که لذات دنیوی در برابرش به پشیزی نمی ارزد.
جوان که باشنیدن این کلام بهت زده شده بود؛ گفت: اگر چنین است پس چگونه بهترین را برای خود انتخاب کردی و مرا در چنین مهلکه ای گرفتار ساختی ؟
عیسی(ع) گفت : خواستم تو را امتحان کنم و آمادگیت را بر ترک ظواهر دریابم.
جوان خلعت پادشاهی را از تن در آورد و قسمتی از راه را تا بیرون شهر با حضرت رفت؛ یاران عیسی(ع) با دیدن پیامبر گنجینه شونو نشون دادند و عیسی (ع) به جوان اشاره کردو گفت ؛ این بود آن گنجی که من در پی اش بودم (1)
توی دنیای امروز اگه کمی به دور و برمون نگا کنیم به یه همچین گنجایی برمیخوریم و حتما هم طبیعیه که توی هر دینی ازین گنجا پیدا میشه و میتونیم مثلا با این عنوان لحاظ کنیم ؛ گنجای عیسوی ، گنجای محمدی پسند! اما اصلش اینه که از گنجای اصیل دین و آیینمون به حقیقت ناب دین برسیم و خیلی عمیق روی معارف دینیمون کار کنیم تا انشالله بری از هرگونه تخطئه و سفسطه و مغلطه باشه
در قبرستان بقی در حال عبور بودم که به قبر فاطمه بنت اسد رسیدم ( برای قبر فاطمه بنت اسد به روایت شیعه و سنی دو مکان قبر در بقی وجود دارد ) شخص میانسالی را دیدم که دعا میخواند و زار زار گریه میکرد
از او از صاحب قبر پرسیدم ، اطلاعی نداشت .به علت گریه او فکر کردم معرفتی برایم حاصل شد از بی معرفتی او.
بانوی بزرگواری همچون فاطمه بنت اسد و 4 امام معصوم با این منزلت در نزد خدا ، در چنین شرایطی مدفون شده اند که حتی قبرشان اسم و رسم ندارد و زائر با غفلت از آن میگذرد آیا با امام رضا در نزد خدا
تفاوت منزلت دارند ؟ خیر
همانا این ظاهر ، باطنی دارد و آن اینکه مقبره سازی و زیور کردن قبور از تراوشات مغزی انسان ناقص العقل ظاهر بین است و در مثل بمانند رسم هندویانی است ، که ناف زنانشان را با زیور آلات طلا تزئین میکنند .
در تشابه ناف محل انفصال از عالم قبلی و ورود به دنیاست و قبر محل انفصال از دنیا و ورود به عالم بعدی.
همانا زمانیکه خداوند به حضرت ابراهیم امر کرد تا خانه خدا را بناکند آنرا از خشت گلی ساخت با ناودان گلی و انرا با پوست مشکی گوسفند پوشاند و بعدا بشر ناودان طلا و پارجه مشکی به جای پوست جایگزین کرد
ولی عظمت خدا را در سادگی خانه کعبه میتوان بخوبی جس کرد .
برادر و خواهر ایمانی در قبرستان بقی برای ظاهر قبور گریه نکنید ، بلکه سعی کنید از هر یک از این معصومین یک سوغاتی معنوی بگیرید و بر روح متعالی آنان صلوات بفرستید . امام معصوم به گریه من وشما احتیاجی
ندارد بلکه مقدر شد تا در بقی دفن شود تا شاید شما را به خود متوجه و بیدار کند ، ولی گویا برخی چنان چشم و گوششان مهر غفلت خورده که از هر نشانه و علامتی در جهت گمراهی بیشتر بهره میبرند .
همانگونه که بر حسین در قتلگاه و سر بریده او می گریند ولی اگر در زندگی خود سران بریده اطرافیان را می بینند و شمرها و یزید یان زمان خود را می بینند با تمسخر و انگ احمق بودن از کنار مظلومی که حقش علنا
پایمال می شود ، میگذرند و حتی برخی اوقات خود شمر زمانند مگر غیر این است که خدا فرمود خیر وشر به اندازه مثقالی محاسبه میشود و حق الناس نزد خدا اندازه ندارد و این کوچک و بزرگ بودن در مقیاس عقل
ناقص ما انسانها صادق است .واین بدان معناست که شمر و حسین و امامان معصوم و خوب و بدها نشانه اند برای تزکیه ما .
از خود مراقبت کنیم و از اهل بیت در رسیدن به نور معرفت کمک بگیریم .
دیروز اتفاقی همسفر بنده ای شدم که در حال عبور از چراغ قرمز با موتور سواری که 3 سرنشین داشت برخورد کرد و خوشبختانه تلفات جانی نداشت ولی رفتار آموزنده ای اتفاق افتاد که
شاید برای شما برادر و خواهر ایمانی هم اتفاق بیفتد .
دو راننده مکثی کردند و چشم غره ای رفتند و شروع کردند به تهدید . راننده ماشین گفت کوری ؟ شما چه فکر می کنید ؟
بچه پررو میام پایین بد می زنمت .
داشت درو باز می کرد که من ازش خواهش کردم آرام باش و نشست و به راهش ادامه داد .
حالا شما خودتان را جای راننده ماشین بگذارید و طرف را مومنی فرض کنید که پیش خدا ذره ای آبرو دارد . یعنی مقابل شما خداست . حالا حرفهای راننده ماشین را تکرار کنید و شب
هنگام موقع نماز از خدا بخواهید تا برای شما کاری انجام دهد . انتظار چه برخوردی از خدا دارید در حالیکه از کرده خود با خدا غافلید .
راننده در حال ترس از مغبون شدن و دیدن 3 جنازه بلند فریاد زد : کوری ؟ کاش پاسخی به همین بلندی می شنید که ما همه کوریم .
خدایا ( مومن خدا ) میام بد می زنمت که جلو من سد شدی . استغفرالله انتظار چه جوابی داری ازخدا ، " برادر و خواهر ایمانی خوب بیندیش."
من بعد از پیاده شدن صدقه ای برای این بنده خدا دادم تا شاید در او تاثیر کند و روزی بیدار شود .
بار الها معرفت ما را روزافزون بفرما و چشم و گوش دل ما را به حقایق باز کن . آمین یا رب العالمین
از خود بپرسید آیا در دنیا بهشت را می بینید یا جهنم را ؟
خدادر سوره حج می فرماید؛ آن چیزی که باید ببیند، چشم دل است که آن را بستند و در سوره مبارکه طاها و اسراء نیز تاکید می کند که وقتی یک عدّه ای کور محشور می شوند به خدا
می گویند که در دنیا چشم داشتند و چرا در اینجا بی چشم هستند!ذات اقدس الهی به آنها می فرماید که شما را کور محشور نکردیم، بلکه هر جوری که در دنیا بودید به همان صورت شما
را محشورکردیم.
هر آنکس که در دلش بگوید اشهد ان لا اله الا الله مومن است
بنابر این کمک به مومن که وظیفه دینی است کار سختی نیست فقط درجات ایمان مسلمانان متفاوت است .
چگونه مومن نزول میکند ؟
اگر مومن به بدها و بدی ها فکر کند (مثال : تنفر از فرد بدی داشته باشد )
بدها و بدی ها را بیان کند ( عیوب فرد ناقص الاخلاق را بیان کند )
به بدها و بدی ها عمل کند (مثال : شریک شیطان شود در هر عملی )
در وهله اول به درجه آن شخص در طول مشغول بودن فکرش به آن شخص نزول می کند و اگر تکرار شود و مداوم باشد هم درجه آنشخص می شود و لذا خداوند
می فرماید : تنفر و کینه را از خود دور کنید و ببخشید تا خود را رها سازیدو نزول نکنید .
نزول و ارتقا با ثواب و عقاب متفاوت است .
ارتقاء درجه مانند اینست که فردی نظامی را درجه دهند و در کل دریافتی حقوق و زندگی و شان اجتماعی او تاثیر دارد ولی ثواب مثل پاداش است و هزینه می شود و تمام می شود
و نزول و عقاب هم برعکس این مطلب .
حدیث داریم : اگر فرزند خود را ببوسید و به همسر خود محبت کنید درجه شما بالا می رود .
مومن واقعی کسی است که از مقام و درجات بالایی برخوردار شده است و رنگ و بوی الهی گرفته است.
بار الها به ما بصیرت ده تا از مومنان واقعیت باشیم .آمین
شرم دارم به زبان بیاورم ولی بسیاری از شما خواهران مزرعه گناه می شوید برای گاو های شهوت پرستی(مردانی ) که براحتی می چرند و گناه می کنند .
عفت و پاکدامنی حضرت فاطمه تا حدی بود که ایشان فرمود تابوتش را بصورت تابوتهای کنونی بسازند تا بدنش در حال تشییع از مردان نامحرم پوشیده باشد
(زمان آنحضرت مرده را بر روی تخته صاف تشییع می کردند )
خواهر و برادر شیعه از خود بپرسید که آیا شما چقدر روح فاطمه را در خود دارید .
ادعای دینداری داریم ولی یکی از فروع دین که تولی و تبری است را نادیده می گیریم
تولی = دوستی با خوبی ها و خوبها
تبری = بیزاری و تنفر از بدی ها و بد ها
اگر بی حجابی و مزرعه گناه شدن خوب بود که در معصومین هم بود پس اگر نیست وظیفه دینی است که بیزاری بجوییم .
سبحان الله - سبحان الله - سبحان الله
؟ عبدک - ؟ عبدک - ؟ عبدک
برای اینکه بتوانیم هنر تفکر را به دست آوریم ضروری است که ابتدا بتوانیم خوب ببینیم و بشنویم. حدیثی است از حضرت علی (ع) که فرموده اند: "با بصیرت کسی است که بشنود و بیندیشد، نگاه کند و ببیند، از عبرت ها بهره گیرد، آنگاه راه های روشنی را بپیماید و بدین ترتیب از افتادن در پرتگاه ها دوری کند."
هرچه مشاهدات ما کاملتر و عمیق تر باشد به همان میزان تصمیم گیری ها و انتخاب های ما از قدرت و شانس بیشتری برخوردار میشوند. باید بتوانیم دانسته ها و اطلاعات را در خدمت خود بگیریم و بر آنها غالب شویم و نه اینکه مغلوب آنها. در این میان شرط اساسی، نرمی و انعطاف پذیری و پرهیز از پیش داوری و قالب های سخت و شکننده است. توانایی خوب دیدن و مشاهده کردن، و هنر تغییر نگاه، ارتباط تنگاتنگی با خوب تفکر کردن دارد. انگار که اگر ما بتوانیم خوب ببینیم و عمیقا مشاهده کنیم، مهارت زیادی در تفکر پیدا می کنیم.ما برای رسیدن به زاویه های جدید نگاه و در نتیجه رسیدن به توانایی نوع دیگر دیدن موضوع، باید بتوانیم ترتیب اطلاعات موجود در ذهن را تغییر بدهیم.
از آنجایی که نگاه ما مربوط به چشمانمان و تفکر ما از مغز ما ناشی می شود می توان ارتباط میان این دو مورد بررسی قرار داد. اخیرا دانشمندان با استفاده از شبکیه جداشده چشم خوکچه هندی، مدلی تخمین زده اند که چشمان ما اطلاعات بینایی را با سرعتی معادل انتقال اطلاعات در یک اتصال اینترنتی به مغز منتقل می کند. بر اساس تحقیقات و آزمایشات یکی از فیزیک دانان دانشگاه پنسیلوانیا: داده ها تقریبا با سرعت?میلیون بیت در ثانیه منتقل می شوند. این سرعت انتقال اطلاعات با یک اتصال اینترنتی قابل مقایسه است که اطلاعات را با سرعت ?میلیون تا ? میلیون بیت در ثانیه بین کامپیوترها منتقل می کند.
بر اساس این یافته علمی می توان گفت یکی از ورودی ها و منابع اصلی تغذیه مغز ما از طریق چشمان ما است. به همین دلیل است که نگاه ما ارتباط تنگاتنگی با چگونگی تفکر ما دارد. ما هر آنچه را که می بینیم، مغز ما آنها را به شکل ورودی هایی از اطلاعات در خود ذخیره می کند. از طرف دیگر تحویل خروجی های ذهن ما بر اساس داده هایی که از پیش ذخیره کرده است. به همین خاطر است که هم مشاهدات ما بر تفکرات ما تاثیر می گذارد و هم از طرفی طرز تفکر ما و چگونگی تحلیل داده ها بر مشاهدات بعدی ما اثری تعیین کننده دارد.
ذهن ما در کودکی حاصل مشاهدات و شنیده های خود را بدون مقاومت جدی می پذیرد و آنها را در ذهن خود حفظ می نماید. در جریان آنکه ما بزرگ می شویم آنها انباشته شده و به عنوان ثابت های ذهن بدل می گردند به طوری که پس از تحصیلات آکادمیک با انبوهی از مطالب مواجه هستیم. این تصورات ذهنی مبنای بررسی ما و نگاه ما در موضوعات جدیدی است که قبلا با آنها برخورد نکرده ایم.
درحقیقت مسئله از مکانیزم ذهن ما نیست بلکه از خود ما است که تمایل شدیدی به محکم ساختن و چسبیدن به مفروضاتمان داریم. برای اینکه موضوع ملموس تر شود می توانیم یک مثال بزنیم. اطلاعاتی که حاصل از مشاهدات ما است ابتدا به شکل قطراتی از آب هستند که در ذهن ما ذخیره می شوند. ذهن ما بر اساس ترتیب دریافتشان آنها را کنار هم می چیند و از آنها قطرات بزرگتری می سازد. اما به تدریج یا حتی به سرعت این قطرات شروع به یخ زدن می کنند و انعطاف پذیری و نرمی خود را از دست می دهند و از این راه سعی در محکم کردن جای خود می کنند و به تدریج به شکل یک بلور در می آیند. هر یک از این بلورها را می توان یک سنسور در نظر گرفت که بر اساس آن موضوعاتی که مرتبط با آن سنسور است از محیط درک می شود. بلورهای درشت، تشبیه مواردی است که ما در آنها، تجارب و خاطرات قوی تری داریم برای همین درشت ترند و بلورهای ریزتر، مواردی هستند که ما در آنها خاطره کمتر و تجربه ذهنی کمتر داریم. وقتی با موضوعات برخورد می کنیم آنچه از آن فهم می کنیم از همین بلورها و ساختار بلوری ریز و درشت تبعیت می کند. بدین صورت که زاویه هایی از موضوع که مرتبط با بلورهای درشت خاطره ما هستند، زودتر درک شده و سریعتر به ذهن می رسد و زاویه هایی از موضوع که مرتبط با بلورهای کوچک اند، دیرتر و زوایه هایی از موضوع که ذهن ما اصلا از آنها بلوری ندارد، ناشناخته باقی می ماند. ادوارد دوبونو می گوید: اگر به هر طریقی این نظام بلوری را تغییر دهیم و به نظام بلوری جدیدی برسیم، سنسورهای شناسایی تغییر می کنند و با تغییر این سنسورها، موضوع از زاویه هایی که قبلا دیده نمی شد، دیده می شود. ذهن مان را در وضعیت جدیدی قرار می دهیم و این کار باعث می شود ما به درک و فهم جدیدی نسبت به موضوع دست یابیم. در این تکنیک علاوه بر تغییر ساختار اطلاعات، خود مفاهیم و اطلاعاتی که ظاهرا غیر قابل تغییر تصور می شوند نیز باید مورد شک قرار گیرند. در این حالت یکی از بهترین روش ها از طریق سوال سازی و زیر سوال بردن اطلاعات است. بدین ترتیب ساختار صلب درون مفاهیم شکسته شده و امکان آزاد شدن اطلاعات محبوس شده در آنها افزایش می یابد و فرصت پیوستگی این اطلاعات به نوعی دیگر با یکدیگر ایجاد می گردد و وقتی آنها به شکل جدیدی به هم پیوستند، ساختار جدیدی خلق می شود. این ساختارهای جدید، بینش های جدید، و بینش های جدید، فرصت های دیگری را به ارمغان می آورند. مشاهده یعنی دیدن و فکرکردن و استنباط کردن. یعنی فرآیندی از چشم تا ذهن و از ذهن تا قلم.ما در مشاهده باید فکر کنیم و تحلیل کنیم و بعد به قلم بیاوریم. این عمل دائما صورت می گیرد. در انتها باید گفت که تنها راه رسیدن به هنر تفکر داشتن چشمانی باز و گوش هایی شنواست.
Design By : Pichak |