اندیشه پاک با نگاه برهنه
برای اینکه بتوانیم هنر تفکر را به دست آوریم ضروری است که ابتدا بتوانیم خوب ببینیم و بشنویم. حدیثی است از حضرت علی (ع) که فرموده اند: "با بصیرت کسی است که بشنود و بیندیشد، نگاه کند و ببیند، از عبرت ها بهره گیرد، آنگاه راه های روشنی را بپیماید و بدین ترتیب از افتادن در پرتگاه ها دوری کند."
هرچه مشاهدات ما کاملتر و عمیق تر باشد به همان میزان تصمیم گیری ها و انتخاب های ما از قدرت و شانس بیشتری برخوردار میشوند. باید بتوانیم دانسته ها و اطلاعات را در خدمت خود بگیریم و بر آنها غالب شویم و نه اینکه مغلوب آنها. در این میان شرط اساسی، نرمی و انعطاف پذیری و پرهیز از پیش داوری و قالب های سخت و شکننده است. توانایی خوب دیدن و مشاهده کردن، و هنر تغییر نگاه، ارتباط تنگاتنگی با خوب تفکر کردن دارد. انگار که اگر ما بتوانیم خوب ببینیم و عمیقا مشاهده کنیم، مهارت زیادی در تفکر پیدا می کنیم.ما برای رسیدن به زاویه های جدید نگاه و در نتیجه رسیدن به توانایی نوع دیگر دیدن موضوع، باید بتوانیم ترتیب اطلاعات موجود در ذهن را تغییر بدهیم.
از آنجایی که نگاه ما مربوط به چشمانمان و تفکر ما از مغز ما ناشی می شود می توان ارتباط میان این دو مورد بررسی قرار داد. اخیرا دانشمندان با استفاده از شبکیه جداشده چشم خوکچه هندی، مدلی تخمین زده اند که چشمان ما اطلاعات بینایی را با سرعتی معادل انتقال اطلاعات در یک اتصال اینترنتی به مغز منتقل می کند. بر اساس تحقیقات و آزمایشات یکی از فیزیک دانان دانشگاه پنسیلوانیا: داده ها تقریبا با سرعت?میلیون بیت در ثانیه منتقل می شوند. این سرعت انتقال اطلاعات با یک اتصال اینترنتی قابل مقایسه است که اطلاعات را با سرعت ?میلیون تا ? میلیون بیت در ثانیه بین کامپیوترها منتقل می کند.
بر اساس این یافته علمی می توان گفت یکی از ورودی ها و منابع اصلی تغذیه مغز ما از طریق چشمان ما است. به همین دلیل است که نگاه ما ارتباط تنگاتنگی با چگونگی تفکر ما دارد. ما هر آنچه را که می بینیم، مغز ما آنها را به شکل ورودی هایی از اطلاعات در خود ذخیره می کند. از طرف دیگر تحویل خروجی های ذهن ما بر اساس داده هایی که از پیش ذخیره کرده است. به همین خاطر است که هم مشاهدات ما بر تفکرات ما تاثیر می گذارد و هم از طرفی طرز تفکر ما و چگونگی تحلیل داده ها بر مشاهدات بعدی ما اثری تعیین کننده دارد.
ذهن ما در کودکی حاصل مشاهدات و شنیده های خود را بدون مقاومت جدی می پذیرد و آنها را در ذهن خود حفظ می نماید. در جریان آنکه ما بزرگ می شویم آنها انباشته شده و به عنوان ثابت های ذهن بدل می گردند به طوری که پس از تحصیلات آکادمیک با انبوهی از مطالب مواجه هستیم. این تصورات ذهنی مبنای بررسی ما و نگاه ما در موضوعات جدیدی است که قبلا با آنها برخورد نکرده ایم.
درحقیقت مسئله از مکانیزم ذهن ما نیست بلکه از خود ما است که تمایل شدیدی به محکم ساختن و چسبیدن به مفروضاتمان داریم. برای اینکه موضوع ملموس تر شود می توانیم یک مثال بزنیم. اطلاعاتی که حاصل از مشاهدات ما است ابتدا به شکل قطراتی از آب هستند که در ذهن ما ذخیره می شوند. ذهن ما بر اساس ترتیب دریافتشان آنها را کنار هم می چیند و از آنها قطرات بزرگتری می سازد. اما به تدریج یا حتی به سرعت این قطرات شروع به یخ زدن می کنند و انعطاف پذیری و نرمی خود را از دست می دهند و از این راه سعی در محکم کردن جای خود می کنند و به تدریج به شکل یک بلور در می آیند. هر یک از این بلورها را می توان یک سنسور در نظر گرفت که بر اساس آن موضوعاتی که مرتبط با آن سنسور است از محیط درک می شود. بلورهای درشت، تشبیه مواردی است که ما در آنها، تجارب و خاطرات قوی تری داریم برای همین درشت ترند و بلورهای ریزتر، مواردی هستند که ما در آنها خاطره کمتر و تجربه ذهنی کمتر داریم. وقتی با موضوعات برخورد می کنیم آنچه از آن فهم می کنیم از همین بلورها و ساختار بلوری ریز و درشت تبعیت می کند. بدین صورت که زاویه هایی از موضوع که مرتبط با بلورهای درشت خاطره ما هستند، زودتر درک شده و سریعتر به ذهن می رسد و زاویه هایی از موضوع که مرتبط با بلورهای کوچک اند، دیرتر و زوایه هایی از موضوع که ذهن ما اصلا از آنها بلوری ندارد، ناشناخته باقی می ماند. ادوارد دوبونو می گوید: اگر به هر طریقی این نظام بلوری را تغییر دهیم و به نظام بلوری جدیدی برسیم، سنسورهای شناسایی تغییر می کنند و با تغییر این سنسورها، موضوع از زاویه هایی که قبلا دیده نمی شد، دیده می شود. ذهن مان را در وضعیت جدیدی قرار می دهیم و این کار باعث می شود ما به درک و فهم جدیدی نسبت به موضوع دست یابیم. در این تکنیک علاوه بر تغییر ساختار اطلاعات، خود مفاهیم و اطلاعاتی که ظاهرا غیر قابل تغییر تصور می شوند نیز باید مورد شک قرار گیرند. در این حالت یکی از بهترین روش ها از طریق سوال سازی و زیر سوال بردن اطلاعات است. بدین ترتیب ساختار صلب درون مفاهیم شکسته شده و امکان آزاد شدن اطلاعات محبوس شده در آنها افزایش می یابد و فرصت پیوستگی این اطلاعات به نوعی دیگر با یکدیگر ایجاد می گردد و وقتی آنها به شکل جدیدی به هم پیوستند، ساختار جدیدی خلق می شود. این ساختارهای جدید، بینش های جدید، و بینش های جدید، فرصت های دیگری را به ارمغان می آورند. مشاهده یعنی دیدن و فکرکردن و استنباط کردن. یعنی فرآیندی از چشم تا ذهن و از ذهن تا قلم.ما در مشاهده باید فکر کنیم و تحلیل کنیم و بعد به قلم بیاوریم. این عمل دائما صورت می گیرد. در انتها باید گفت که تنها راه رسیدن به هنر تفکر داشتن چشمانی باز و گوش هایی شنواست.
Design By : Pichak |