اندیشه پاک با نگاه برهنه
سلام
من روزی از روز های خدا در فروردین دهه 1350 شمسی در ایستگاه دنیا پیاده شدم
گویا رسم بود هر کس پیاده می شد وسیله ای برای ارتباط با زمینیان باید با خود می آورد این وسیله قابلیت های مثل شنیدن و دیدن و لمس کردن و حرکات و ... داشت که بعد از فرود در زمین با آن آشنا می شدم
در اولین قدم باید به این وسیله سوخت می رسید که گویا برنامه ریزی شده بود و کسی به نام مادر در زمین برای اینکار انتخاب شده بود
من سالیان درازی با این وسیله به هر سو رفتم و ارتباطات زیادی گرفتم و عمری دنیا گردی کردم و آنقدر جذب دنیا شدم که اصلا ایستگاه و خودم را فراموش کردم
از خواب بیدار شدم دیدم همسر و فرزند و خانه و ماشین و شرکت و کارمند و ..... دارم .
بیدارتر شدم در اینه دنیا نگاه کردم خودم را ندیدم
شروع کردم به جستجوی خودم هر ذره را جایی جا گذاشته بودم همه را به سوی خود خواندم
حالا دارم یواش یواش خودم را در آینه دنیا می بینم
می دانید خودم را بیشتر کجا یافتم ؟
خودم را در این وسیله زمینی چنان محو کرده بودم که تشخیص آن به سختی میسر بود
تکه ای از خودم را داخل ماشین و خانه و همسر و فرزند و .....یافتم
خودم را یافتم و حال با شناخت به زندگی ادامه میدهم
در اطرافم بیشمار از این خودهای غافل و خواب وجود دارد که بیداریشان همت و حقیقت جویی می خواهد و اراده خودشان .
دارم دنبال خودهای آگاهی که قبل از من طی طریق کرده و خود را یافته اند می گردم تا با شناخت وهمراهی از سفر دنیا لذت ببریم
و آنانکه مستعد بیدار شدن هستند را بیدار کنیم تا همسفر ما شوند
مقصد و پیاده شدن با ما نیست
هدف شناخت و لذت بردن از سفر دنیاست در جهت رسیدن به کمال و خدایی شدن ، نه وسیله شدن و دنیایی شدن
برگشت به آنجایی که آمده ایم بسیار کسان از این سفر برنمی گردند یا سالیان درازی عذاب می کشند و گمراه به هر سو میروند و به آرامش ابدی نمی رسند .
دستنوشته یک مسافر دنیا در شنبه 24/2/90
Design By : Pichak |