سفارش تبلیغ
صبا ویژن

اندیشه پاک با نگاه برهنه

 


منم زیبا


 «منم زیبا» ...

 

منم پروردگار پاک بی همتا ...

 

منم زیبا ...

 

که زیبا بنده ام را دوست میدارم ...

 

تو بگشا گوش دل پروردگارت با تو میگوید

 

 تو را در بیکران دنیای تنهایان 

رهایت من نخواهم کرد


رها کن


غیر من را آشتی کن با خدای خود


تو غیر از من چه میجویی؟ 


تو با هر کس به غیر از من چه میگویی؟


تو راه بندگی طی کن عزیزا،


من خدایی خوب میدانم


تو دعوت کن مرا با خود به اشکی.


یا خدایی میهمانم کن


که من چشمان اشک آلوده ات را


دوست می دارم


طلب کن خالق خود را،


بجو ما را تو خواهی یافت


که عاشق می شوی


بر ما و عاشق می شوم بر تو


که وصل عاشق و معشوق هم،


 آهسته می گویم،


 خدایی عالمی دارد


تویی زیباتر از خورشید زیبایم.


تویی والاترین مهمان دنیایم.


که دنیا بی تو چیزی چون تو را کم داشت


وقتی تو را من آفریدم


بر خودم احسنت میگفتم


مگر


 آیا کسی هم با خدایش قهر می گردد؟


هزاران توبه ات را گرچه بشکستی.


ببینم من تو را از درگهم راندم؟


که می ترساندت از من؟


رها کن آن خدای دور


آن نامهربان معبود.


آن مخلوق خود را


این منم پروردگار مهربانت،


خالقت،


اینک صدایم کن مرا، با قطره اشکی


به پیش آور دو دست خالی خود را.


با زبان بسته ات کاری ندارم


لیک


غوغای دل بشکسته ات را من شنیدم


غریب این زمین خاکی ام.


آیا عزیزم حاجتی داری؟


بگو


جز من کس دیگر نمی فهمد.


 به نجوایی صدایم کن.


بدان آغوش من باز است


قسم بر عاشقان پاک با ایمان /


قسم بر اسبهای خسته در میدان


تو را در بهترین اوقات آوردم /


 قسم بر عصر روشن،


تکیه کن بر من


قسم بر روز،


 هنگامی که عالم را بگیرد نور


قسم بر اختران روشن اما دور،


رهایت من نخواهم کرد


برای درک آغوشم، شروع کن،


یک قدم با تو


تمام گامهای مانده اش با من


تو بگشا گوش دل،


پروردگارت با تو میگوید


تو را در بیکران دنیای تنهایان.


رهایت من نخواهم کرد


[تصویر: 1256188299_18460_9585e68e04.JPG]

نوشته شده در چهارشنبه 31/1/1390ساعت 8:47 صبح توسط آیسانقطره های باران طلایی ( <>
21 )
| < type="text/java">

نوشته شده در سه شنبه 90/2/27ساعت 10:43 صبح توسط مهدی نظرات ( ) |

سلام

من روزی از روز های خدا در فروردین دهه 1350 شمسی در ایستگاه دنیا پیاده شدم

گویا رسم بود هر کس پیاده می شد وسیله ای برای ارتباط با زمینیان باید با خود می آورد این وسیله قابلیت های مثل شنیدن و دیدن و لمس کردن و حرکات و ... داشت که بعد از فرود در زمین با آن آشنا می شدم

در اولین قدم باید به این وسیله سوخت می رسید که گویا برنامه ریزی شده بود و کسی به نام مادر در زمین برای اینکار انتخاب شده بود

من سالیان درازی با این وسیله به هر سو رفتم و ارتباطات زیادی گرفتم و عمری دنیا گردی کردم و آنقدر جذب دنیا شدم که اصلا ایستگاه و خودم را فراموش کردم

از خواب بیدار شدم دیدم همسر و فرزند و خانه و ماشین و شرکت و کارمند و ..... دارم .

بیدارتر شدم در اینه دنیا نگاه کردم خودم را ندیدم

شروع کردم به جستجوی خودم هر ذره را جایی جا گذاشته بودم همه را به سوی خود خواندم

حالا دارم یواش یواش خودم را در آینه دنیا می بینم

می دانید خودم را بیشتر کجا یافتم ؟

خودم را در این وسیله زمینی چنان محو کرده بودم که تشخیص آن به سختی میسر بود

تکه ای از خودم را داخل ماشین و خانه و همسر و فرزند و .....یافتم

خودم را یافتم و حال با شناخت به زندگی ادامه میدهم

در اطرافم بیشمار از این خودهای غافل و خواب وجود دارد که بیداریشان همت و حقیقت جویی می خواهد و اراده خودشان .

دارم دنبال خودهای آگاهی که قبل از من طی طریق کرده و خود را یافته اند می گردم تا با شناخت وهمراهی از سفر دنیا لذت ببریم

و آنانکه مستعد بیدار شدن هستند را بیدار کنیم تا همسفر ما شوند

مقصد و پیاده شدن با ما نیست

هدف شناخت و لذت بردن از سفر دنیاست در جهت رسیدن به کمال و خدایی شدن ، نه وسیله شدن و دنیایی شدن

برگشت به آنجایی که آمده ایم بسیار کسان از این سفر برنمی گردند یا سالیان درازی عذاب می کشند و گمراه به هر سو میروند و به آرامش ابدی نمی رسند .

دستنوشته یک مسافر دنیا در شنبه 24/2/90

 

 

 


نوشته شده در شنبه 90/2/24ساعت 9:0 صبح توسط مهدی نظرات ( ) |


 Design By : Pichak